هشتاد

مملکت ما در حال حاضر و با عنایات و فعالیتهای دولت احمدی نژاد رییس جمهور، با شیب نسبتا خوب و مناسبی رو به زوال در حال حرکت است.

تمامی تصمیم ها، مصوبات، عملکردها و .... به صورت آنی، بدون انجام کار کارشناسی، و بدون گوش فرا دادن به اندک منطق و شعوری اتخاذ می شود.

تنها چیزی که در نظر گرفته می شود جلب نظر مردم عامه است آن هم به صورت لحظه ای.

اگر میوه به علت بالا رفتن قیمت تمام شده آن که ناشی از بالا رفتن قیمت کود و سم و .... است با قیمت بالاتری در بازار عرضه می شود چه باک که در کوتاه ترین زمان با دلارهای نفتی میوه وارد کشور شده و با قیمت پایین عرضه می گردد. حال در این میان چه بر سر باغدار می آید دیگر مهم نیست. مهم آن است که فعلا میوه ارزان به دست مردم می رسد.

اگر تولید کننده می نالد که با تثبیت قیمت دلار، تولید منطقی نیست کسی جوابش را نمی گوید زیرا که اکنون فرصت فکر کردن به این چیزها نیست مردم باید راضی باشند.

اگر کارخانه نساجی که با وام و هزار دردسر دستگاه های تولید چادر مشکی را راه اندازی کرده است به ناگاه با کاهش تعرفه واردات چادر مشکی روبرو می شود جوابگویی برای چراهایش نمی یابد چرا که دولت احمدی نژاد وظیفه خود می داند که چادر مشکی ارزان به دست مردم برسد.

اگر همه ایران بنالند که ساعت کاری جدید بانکها جز ضرر و زیان چیزی ندارد هیچ اتفاقی روی نمی دهد چرا که دولت احمدی نژاد علاوه بر پوپولیست بودن لجباز و یکدنده هم است.

این ها را چرا گفتم؟ تنها به یک دلیل.

سوال این است. آیا ما می خواهیم که ایران در جاده و مسیر درست حرکت نماید؟

آیا می خواهیم که روزی (شاید هزار سال دیگر) به آنجایی برسیم که آرزوی ما است؟

اگر جواب به این سوال نه است که هیچ. اما اگر جواب بله است، آیا با داشتن چنین دولتی این امر امکان پذیر است؟

اگر با این دولت کار ما به انجام نمی رسد پس نباید دولتی دیگر، گروهی دیگر و فکری که به نظر ما منطقی تر می اندیشد، بر سر کار بیاید؟

ببینید، بالاخره باید از یک جا شروع کرد.

اگر بپرسید که اصلاح طلبان بر ای ما چه کار کردند، خواهم گفت انتظار چه کاری را داشته اید که آنها نکردند؟ تحلیل من از عملکرد آنها این است که آنها در مسیر درست حرکت کردند اما با سرعت بسیار کم. در نحوه حرکت خود دچار اشتباهاتی شدند اما مسیرشان درست بود. من خود شاهدم که لااقل اقتصاد ما در حال حرکت به سوی رشد بود.

اکنون ما در سر دو راهی هستیم. دو راهی بر سر آنکه آیا در انتخابات شرکت کنیم یا خیر.

اگر شرکت نکنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟

مشروعیت حکومت به خطر خواهد افتاد؟ به هیچ وجه. همواره کسانی هستند که در انتخابات شرکت می کنند و انتخاباتی که ۴۰٪ شرکت کننده داشته باشد به هیچ وجه و از دید هیچ ناظر بین المللی مشروعیت حکومت را زیر سوال نخواهد برد.

رهبری زیر سوال می رود؟ باز هم به هیچ وجه. چرا که هنگامی که نتیجه به کام رهبری باشد دستگاههای تبلیغاتی آنقدر قدرتمند و منسجم هستند که چنین اتفاقی نیفتد. آیا در انتخابات اخیر مجلس که بسیار کسانی در آن شرکت نکردند ذره ای مشروعیت نظام به خطر افتاد و یا ذره ای رهبری زیر سوال رفت. سوال من این است که در انتخابات مجلس هفتم که کمتر کسانی در آن شرکت کردند رهبری زیر سوال رفت و یا در انتخابات ریاست جمهوری که مردم با شرکت گسترده و انتخاب خاتمی یک نه بزرگ به رهبری گفتند؟

آمریکا و یا قدرت خارجی دیگری تصمیم به انهدام حکومت می کند؟ امکان ندارد. آن هنگام که بوش و دار و دسته اش قدرتمند بودند چنین چیزی امکان نداشت چه برسد به این هنگام که خود جایگاه لرزانی دارند.

احمدی نژاد و دارو دست اش قدرتمند تر می شوند؟ ۱۰۰٪ انتخاب حامیان او در انتخابات شوراها تعبیر به مهر تایید مردم بر عملکرد او خواهد شد و سیل کارهای من درآوردی، مزخرف و به درد نخور بر سر و روی ما خواهد ریخت.

و درنهایت شرکت نکردن در انتخابات این احتمال را بوجود می آورد که در انتخابات بعدی اصلاح طلبان کمتری شانس حضور در رقابت را داشته باشند و یا اصلا چنین شانسی به آنها داده نشود.

و اگر شرکت کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟

هیچ هزینه ای را پرداخت نمی کنیم. (قابل توجه خسیس ها)

اگر اصلاح طلبان پیروز انتخابات شوند، یک نه به رهبری خواهد بود و یک نه بزرگتر به عملکرد احمدی نژاد.

و اگر اصلاح طلبان شکست بخورند،‌ حداقل با رای ما قدرت چانه زنی آنها افزایش پیدا می کند و اقلیت قدرتمند باقی خواهیم ماند تا در انتخابات بعدی قدرت خود و وزن رای های خود را افزایش دهیم.

باید بگویم که در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مردم آن نه را که باید به بوش می گفتند نگفتند و دنیا را با سیلی از مشکلات روبرو کردند. دو سال بعد این نه گفته شد و اینک بوش و همراهانش مجبور شده اند که در عملکرد خود تجدید نظر کنند. ما هم می باید از یک جا شروع کنیم. اگر این نه را به احمدی نژاد و دار و دسته اش نگوییم تا ابدالدهر باید منتظر کارهای بی فرجام آنها باشیم. که سالهای دیگر جبران اشتباهات این فرد امکان پذیر نیست و یا بسیار سخت خواهد بود.

 

شرکت در انتخابات وظیفه ما است. چه بخواهیم و چه نخواهیم. شرکت نکردن فقط مهر تاییدی خواهد بود بر کارهای دولت فعلی. ناامیدی، قهر، بی خیالی، و مانند این نیز از فرهیختگان جامعه دور از انتظار است و ناصحیح.

روزی که در انتخابات ریاست جمهوری قبلی، اصلاح طلبان شکست خوردند و معین به عنوان نماینده ما از راه یابی به دور دوم بازماند، تنها یک دلخوشی داشتم و آن رای ۴ میلیون نفر به معین بود. این رای در آن روز برای من این پیام را داشت که ۴ میلیون نفر در این مملکت هستند که علیرغم همه جفا ها،  نا مرادی ها، کج فهمی ها و .... شرایط روز را درک کرده اند و به نامزد اصلاح طلبان رای داده اند. آن روز نتیجه گرفتم که در بدترین شرایط حاکم می توان بر روی این ۴ میلیون رای حساب نمود. به واقع نباید به گونه ای شود که تحت هیچ شرایطی از این تعداد رای کاسته شود که در آن صورت ضرر تبدیل به خسران می گردد.

اگر ما که تحصیل کرده جامعه هستیم به آینده خود و فرزندانمان بی علاقه باشیم و قهر، چه انتظاری از دیگر اقشار جامعه می توانیم داشته باشیم؟

به گمانم یک هیچ بزرگ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد