یکصد و هفده

امروز صبح پشت چراغ قرمز چهارراه، جوانک کبریت فروشی را دیدم که کبریتهای بسیار بزرگی را می فروخت.

به یاد بچگی هایم افتادم که کبریت برایم موجود جذاب اما خطرناکی بود و از میان کبریتها، آنهایی که به هر جا میزنی روشن می شوند چنان جاذبه و کششی داشت که خدا می داند.

آن روزها در آرزوی داشتن چنین کبریتهایی بودم و سوزاندن آنها. هر قوطی کبریتی که از خارج می آمد کنجکاوی مرا بر می انگیخت که آیا از آن نوع خاص است یا خیر و جالب بود که تنها اندکی از آنها چنین خاصیتی را داشتند. نمی دانم که چرا چنین کبریتهایی در ایران هیچگاه جا نیفتاد و هیچ کارخانه ای به دنبال تولید آنها نرفت.

خوب که فکر می کنم الان هم ته دلم از داشتن چنین کبریتهایی قلقلک می رود. از کجا می توان آنها را تهیه کرد؟

نظرات 1 + ارسال نظر
غریب آشنا دوشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:58 ب.ظ

دیگر نوبت قندعسل هاست آقای پدر.البته اگر از من می شنوی، این قدر شیطانک بارشان نیاور. ;)
خوش باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد