یکصد و شست و شش

در طول هفته گذشته ماجراهای رخ داده در کلاس تحلیل را با ۵ نفر از نزدیکانم در میان گذاشتم که عکس العمل آنها بدینگونه بود:

۱) یکی از آنها تا حدودی نگران چالشی بود که بوجود آورده بودم اما به ظاهر حق را به من داد و مطابق معمول از من خواست تا با درایت همیشگی و هوش و عقلی که در من سراغ دارد با مساله روبرو شوم.

۲) دیگری کارم را تایید کرد و تنها از من خواست که در ادامه بوجود آوردن این چالشها خونسردی خودم را حفظ کنم

۳) نفر سوم موضوع را چندان جدی نگرفت و راه کاری ارائه نداد و این موضوع را هم مانند همه مسایلی دانست که چند صباحی به آن گیر می دهم. شاید هم عقیده داشت که ارایه راهکار چندان از سوی من استفاده نمی شود.

۴) نفر چهارم مرا تایید کرد و او هم سه چهار ناسزا نثار استاد کلاسم نمود.

۵)‌ نفر پنجم نه مرا تایید کرد و نه رد، به من توصیه کرد که از آنچه که می توانم از این کلاس و استاد به دست آورم به واقع استفاده نمایم.

به نظر کدام یک بهترین و سازنده ترین عکس العمل را داشتند؟

خوب که فکر می کنم هفته گذشته به شدت عصبانی بودم و تحت فشار.بعد از آن ماجراها نیاز داشتم که کسی مرا تایید کند، خشمم را فرو نشاند و حق را به من بدهد. اما حتی آنهایی که چنین کردند هم مرا راضی نکردند. گویی خشمم فقط با خفه کردن استاد فروکش می کرد.

هنگامیکه می خواستم موضوع را با نفر پنجم در میان بگذارم ترسم از این بود که این فکر در او بوجود آید که می خواهم یک بازی روانی شروع کنم و او را دعوت کنم که ضلع سوم آن شود.

هنوز هم به درستی نمی دانم که آیا چنین بود و یا نه؟ احتمالا بود. در ابتدا بود اما در پایانش به گمانم نه

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
غریب آشنا پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:29 ق.ظ

من هر چقدر هم که بخواهم همانند یک خواننده مودب رفتار کنم آخرش نمی شود که نمی شود.هر بار که نوشته هایت را می خواهم ناخودآگاه در ذهنم چند شوخی می آید و می خواهد خالی شود.حالا بیا و بگو که زشته، نکن، نگو ... کو گوشه شنوا؟هی می گویند که می خواهیم نوشته شویم.ول کن نیستندهااااااااااا ... بگویم ؟ نگویم ؟ آخر چه کار کنم ... ؟
*
نظر من : به گمانم ابن پست فقط یک تخلیه روحی برای خودت است وگرنه از خوانندگانی که از قضیه هیچ نمی دانند انتظار چه کامنتی داری؟
ولی در کل صبوری و خونسردی را پیشنهاد می کنم.اگر معتقدی که حرفت حق است با آرامش راحت تر می توانی به مقصود برسی و اگر جاروجنجال به پا کنی هزاری هم که حرف حق بزنی، حرفت برش لازم را نخواهد داشت و بیشتر داد و فریادهایت به گوش خواهد رسید تا حرف پشت آن دادها.
البته من می دانم که تو داد نمی زنی تنها از برای مثال این گونه پیازداغ سوزاندم.
ولی در کل این قدر خشن نباش آخر آن همسر مهربانت چه گناهی کرده که به جای این که امیدوار باشد از همسرش در این کلاس های تحلیل رفتاری ... (فکر کنم هنوز از جانم سیر نشده ام که بخواهم بقیه اش را بنویسم :دی)
شاد و خوش اخلاق زی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد