یکصد و پنجاه و چهار

هوا به شدت سرد شده است نمی دانم از اثرات روزه است یا پاییز؟

یکصد و پنجاه و سه

می نویسم و پاک می کنم.

وقتی استاد تحلیلم می گوید که بازی روانی رتبه دوم را در سازماندهی زمان من دارد که عین حقیقت است پس باید حتی در نوشته هایم هم دقت کنم تا بازی نکنم اگر بخواهم که رتبه اش را کم کنم. با خود می گویم آیا این دقت نظر و تلاش برای پایین آوردن بازی های روانی خود بازی جدیدی نیست برای تنوع؟ به راستی نمی دانم شاید

یکصد و پنجاه و دو

چند روزی است که هر شب یک کتاب می خوانم. کتابهای گلی ترقی، سپیده شاملو . مصطفی مستور و امشب کتابی از هوشنگ گلشیری را خواهم خواند: جبه خانه

لذت بخش است غرق شدن در انبوهی از شخصیتهایی که به تو معرفی می شوند و زندگی می کنند. و فردا باز هم شخصیتهای جدیدتر در حالیکه دیروزیها هنوز هم در پس زمینه ذهنت بالا و پایین می روند.

روزهای خوب و لذت بخشی است.

یکصد و پنجاه و یک

احمدی نژاد در نیویورک سخنرانی می کند. کلهر مشاور هنری معروفش آن را نقطه عطفی در تاریخ بشریت اعلام می کند و محسن سازگارا آن را توهین به شعور همه بشریت می داند و پیامد آن را برای مردم ایران شوم و تلخ پیش بینی می کند و ما مانده ایم این وسط که کدامش را باور نماییم.

یکصد و پنجاه

نیمه روز بود و آفتاب به گمان من بی رحمانه زمین را نوازش می نمود. کارگری را می بینم که عرق کرده در پی ساختمانی مشغول به کار بود و به ناگاه بطری آب یخی را لاجرعه سر کشید، چنان با تشنگی این آب را می خورد و لذت می برد که شدت و سختی کارش را بی اختیار می فهمیدم. یادم افتاد که ماه رمضان است و ... و چه راحت روزه خواری اما فکر کردم که خدای مهربان شاید در این ماه عزیز برای آب خوردن او هم ثواب بنویسد.

یکصد و چهل و نه

.... و رمضان آمد با تمام برکاتش

یکصد و چهل و هشت

تعطیلات دو بدی دارد.

یکی آنکه روزهای زندگی ات را اغلب به بطالت می گذرانی و دیگری آنکه در روزهای غیر تعطیل آنقدر کارهای انباشته شده داری تا دیگر فرصت کارهای دیگر برایت نمی ماند. اما اکنون آنقدر نوشتنم می آید که در میان انبوه کارها آمدم تا بنویسم و بگویم وبلاگ نویسی را خیلی دوست دارم (با فریاد !!!!) پس باز هم خواهم نوشت با همه کارها