هم میهن که رفت ، شرق هم بسته شد. فرزاد حسنی هم کنار رفت. خنده دار است یعنی صدای مخالف که هیچ صدای غیر موافق را هم نمی توانند تحمل کنند.
ماه تیر با تمام کارهای سنگینش امسال هم به پایان رسید. ماه تیر، ماه مالیات و دارایی و ...
می خواستم بنویسم که ماراتن تیر ماه بالاخره تمام شد و سر من اندکی خلوت تر برای نوشتن. صفحه جان شیفته را بالا آوردم تا نوشتن را از سر بگیرم. پیش خود (اندکی به مزاح و کمی هم شاید جدی) گفتم که چقدر تحویل گرفته شدم از جانب دوستان نداشته برای این مدت ننوشتن! و پاسخ دادم که بنده خدا تو که هیچ گاه به دنبال تایید نبودی در زندگی و کارهایت چه انتظاری داری و باز چشم انتظارم را این بار هم بستم به همه اطرافیانم مانند همیشه، که ناگاه چشمم به عدد یک در مقابل کلمه نظرات افتاد. لبخندی بر گوشه لبانم نشست هنوز نظر را ندیده بودم اما می دانستم که چه خواهد بود و اینکه چه خواهند گفت بعد از نوشتن که تنها منتظر نوازشی بود این کودک برای دوباره نوشتن!!! اما بپذیرید از من که چنین نبوده است.
... و بالاخره بنزین سهمیه بندی شد.
تصویر پمپ بنزین سوخته شده در اتوبان نیایش دل آزار بود.