-
یکصد و بیست و سه
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1386 11:04
دیشب بهرام رادان مهمان شب شیشه ای بود. در مجموع تلاش بسیاری کرد که خود را متفاوت از یک ستاره سینمای ایران نشان بدهد، و تا آنجا که امکان دارد خود را به تیپ ستاره های هالیوودی نزدیک کند. اما ... به نظر من هنوز آن عمق تفکر و اندیشه و مطالعه در او وجود نداشت. شاید سالها بعد به چنین عمقی برسد. تنها می دانم که شب شیشه ای با...
-
یکصد و بیست و دو
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1386 10:29
کلاسهای تحلیل رفتار متقابل را از دوشنبه شروع کردم. در کل می توان گفت که موضوع بسیار جالبی است. اینکه بیاموزی که پیشاپیش رفتار فرد مقابلت را به حوادث، وقایع و حتی سخنانی که برایش اتفاق می افتد و یا می شنود را پیش بینی کنی و بالطبع تحلیل نمایی می تواند پدیده جالبی باشد. هدف دیگر این کلاس ایجاد توانایی برای عدم انجام عکس...
-
یکصد و بیست و یک
دوشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1386 10:30
سالها پیش همواره پیش خود فکر می کردم که کسانی که وجود خدا را انکار می کنند بیشتر از سر لجبازی و برای مطرح کردن خود چنین می گویند تا آنکه در سالهای ابتدایی دانشجویی و در یک سفر یک روزه کوهنوردی یکی از دوستان دانشجو در آن زمان این اعتقاد خود را مطرح کرد و آنچنان هم از روی خلوص نیت از آن دفاع می کرد که مرا متوجه اشتباه...
-
یکصد و بیست
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1386 09:46
بانکها از بانکداری الکترونیک می گویند و من یک هفته است تا تلاش می کنم که صورت حساب خود را از طریق اینترنت دریافت کنم و هنوز ناکامم. نمی دانم به کجا می رویم. نمی دانم چرا این چنین است. چه کسی چنین سناریویی را برای ما نوشته است که ما محکوم به اجرا و یا تماشای آن هستیم.
-
یکصد و نوزده
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 12:57
دیشب مهمان شب شیشه ای سردار رادان رییس پلیس تهران بود. برداشت من از او انسانی است که بی ادبی، گستاخی و توهین به طرف مقابل را افتخار می داند. از جمله کسانی که حمله به جلو را بهترین راه گریز از پاسخگویی می دانند. دریغ از یک جو شعور در این آدم. جالبترین نکته ادعای حمایت ۹۰ در صدی مردم از طرح امنیت بود که با اعلام نتیجه...
-
یکصد و هجده
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 11:16
به شدت خسته ام. خواب آلوده و نگران و کلافه اوضاع مزاجی ام چندان روبراه نیست. نمی دانم که چه مرگم است. دوست دارم در تاریکی مطلق یک روز تمام را بخوابم. کسادی بازار هم مزید بر همه علتها حوصله ام را سر برده است. *** بالاخره دیشب اخراجیها را دیدم. خنده دار بود اما نه به آن اندازه که انتظارش را داشتم. ساختار فیلم هم ضعیفتر...
-
یکصد و هفده
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1386 11:43
امروز صبح پشت چراغ قرمز چهارراه، جوانک کبریت فروشی را دیدم که کبریتهای بسیار بزرگی را می فروخت. به یاد بچگی هایم افتادم که کبریت برایم موجود جذاب اما خطرناکی بود و از میان کبریتها، آنهایی که به هر جا میزنی روشن می شوند چنان جاذبه و کششی داشت که خدا می داند. آن روزها در آرزوی داشتن چنین کبریتهایی بودم و سوزاندن آنها....
-
یکصد و شانزده
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 13:12
از دیروز طرح گیر دادن به خانمها شروع شده است. هر سال قبل از تابستان چنین مواردی اتفاق می افتد. اما امسال ظاهرا خود خویشاوندانمان در نیروی انتظامی برای آنکه ثابت کنند که برای هر ایرانی هر سال دریغ از پارسال است، اصرار دارند که امسال این طرح را با روغنی متفاوت با پارسالها سرخ خواهند کرد (احتمالا روغن هسته انگور که برای...
-
یکصد و پانزده
شنبه 1 اردیبهشتماه سال 1386 11:09
سریال پرستاران آنقدرها برایم جذاب است که برای خودم هم عجیب است. یکی از مواردی که در این سریال تکان دهنده است غیر قابل انتظار بودن مرگ آدمها است. در حین عمل جراحی به ناگاه بیمار ضربان و فشارش می افتد و .... آنقدر مرگ غیر قابل پیش بینی است که آدمی متحیر می ماند و از آن سو ناچاری بازماندگان به پذیرش آن. هیچ کاری نمی...
-
یکصد و چهارده
چهارشنبه 29 فروردینماه سال 1386 12:16
دیشب باران کوثری را در برنامه ای در تلویزیون دیدم. اعتماد به نفسی که داشت در بیان جملاتش و رضایت مطلقش از مسیری که در طول زندگی در حرکت بوده است و ترسش که ناخوداگاه به او محک می زد که نکند روزی اتفاقاتی رخ دهد که مانع آن شود که بتواند اینگونه با غرور و اعتماد به نفس با مخاطبش برخورد نماید را در او می دیدم و چقدر آشنا...
-
یکصد و سیزده
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 14:02
امروز صبح که جان شیفته را باز کردم، دیدم که برای پست قبلی ام نظری گذاشته شده است. با باز شدن پنجره نظرات نظر را بدون آنکه نام نویسنده را آنچنان واضح بخوانم، می خوانم: « دلم برایت تنگ شده بود! اینجا بیشتر از هر جای دیگری خودت هستی.» در حالیکه چشمم به سوی نام نویسنده می رود یک آن پیش خود می گویم خدایا این چه کسی است که...
-
یکصد و دوازده
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1386 10:54
در تهران اندک بازه ای از سال است که می توان درختان را به واقع سبز دید. این روزها درختان وقعا سبز هستند. سبز سبز سبز بدور از حتی ذره ای از غبار
-
یکصد و یازده
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 22:49
دیشب آنقدر خوابهای در هم بر هم و کابوس دیدم که صبح توان بلند شدن از جایم را نداشتم. خواب خوب هم نعمتی است برای خود. دوستی برایم تعریف می کرد از خوابهایی که می بیند که بیشتر به رویا می ماند و گویا تصاویری است که از زندگی های گذشته خودش برایش نقل می کنند. آخر او به تناسخ ایمان دارد. --- باران بهاری می آید به سرعت و تند...
-
یکصد و ده
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 11:48
باب یکصد و ده اندر مسایل پازل و حل آن است پازل در قطع های گوناگون موجود است. از ۲۰ پاره تا ۰۰۰/۱۰ پاره که بهترین آن ۰۰۰/۱ پاره آن است زیرا که بر روی میز نشیمن ما جا می شود. اندازه آن ۵۰ در ۷۰ بر مقیاس سانتیمتر است که تابلویی زیبا می گردد. در بیت ما حداکثر در هر فصل یک پازل قابلیت حل شدن را دارد. بیشتر از آن مایه دردسر...
-
یکصد و نه
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 19:38
امروز در گوشه ای از میدان آرژانتین (نمی دانم این کشور هنوز دوست است یا دیگر دشمن شده است) نمای زیبایی را با گلهای لاله و بنفشه درست کرده بودند. لاله های جان دار و حسابی!!! نرگس را بیش از همه گلهای دنیا دوست دارم و لاله را بعد از آن بسیار می پسندم. به گمانم نرگس و لاله بیش از باقی گلها عاشقند. بوی نرگس در نهایت مزه گس...
-
یکصد و هشت
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 13:47
می خواهم بنویسم که طلسم ننوشتن شکسته شود. نمی دانم چرا فرصت نوشتن نمی شود، نه آنکه آنقدر سرم شلوغ باشد که بیشتر گویی قسمت نمی شود. --- مجله ای را ورق می زدم که تصویر دختر کوچکی را دیدم که بسیار دوست داشتنی بود. آرزوی داشتن دختری با آن شمایل !!! --- ایام عید را به مالزی و سنگاپور رفته بودم. سفر شیرین و دلنشینی بود. سفر...
-
یکصد و هفت
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1385 10:56
گاهی دقیق می شوم در رفتار آدمیان و ترافیک در این میان نقش عمده ای دارد چرا که فرصتی است برای دقیق شدن در رفتار بیشتر، دیوانه وار ره گذران، هر یک به طریقی، و آنچه که برایم می ماند از این مکاشفه!!! افسردگی مفرط است و اندکی خشم و نه چیز دیگری.
-
یکصد و شش
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 11:54
از سالها پیش آرزوی خریدن دو چیز همواره در ذهنم وجود داشت که شاید منشا آن یکی از دایی هایم بود. هر وقت که دوربین های Nikon و سیستم صوتی او را می دیدم این آرزو در درونم شعله ور می شد و گذشت زمان و عدم توانایی در خرید آنها گاهی این آرزو ها را از خاطرم پاک می کرد. دوربین Nikon که خریدش برایم محال بود. در روزگار دانشجویی...
-
یکصد و پنج
شنبه 12 اسفندماه سال 1385 15:44
دیشب فیلم پیانیست را دیدم فیلمی نسبتا طولانی و از همه جهت خوش ساخت. داستان مصایبی که در طول جنگ جهانی دوم بر یک پیانیست یهودی اهل لهستان می گذرد و روایت عجیب جان سالم به در بردن او. جای جای فیلم تاثیر گذار بود و تامل برانگیز. کنش ها و واکنش های آدمهای فیلم دیدنی بودند. در پایان آنچه که برایم باقی ماند باری بود که بر...
-
یکصد وچهار
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 10:09
از هر نوع برف بی موقع، آن هم در این ترافیک وحشتناک به شدت متنفرم. زمستان وقت نشناس ...
-
یکصد وسه
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 11:25
برنامه فوق العاده چند شب پیش، محاکمه خسرو گلسرخی را در ۳۳ سال قبل نشان می داد و دفاع آخر او را در این محاکمه. پخش محاکمه او در برنامه ای در صدا و سیما تعجب برانگیز بود و تاثیر گذار. جوانی که جوانی اش را برای مبارزه با حکومتی نهاد، که آزادی را از مردمانش دریغ کرده بود. گلسرخی های این دیار کم نبودند و نیستند و بی تردید...
-
یکصد و دو
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 15:38
در ایام عاشورا رادیو پیام، بدون پیام های بازرگانی بود و به جای آن ترانه های نسبتا سنگین و بدون آواز پخش می کرد که آنقدر خوب بودند که آدمی آرزو کند کاش همه روزها عاشورا بود. و در این روزها رادیو پیام به مناسبت ایام پیروزی انقلاب، ترانه هایی را پخش می کند که مرا به کودکی هایم می برد. آن روزها که با شنیدن این ترانه ها...
-
صد و یک
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 12:52
هر چقدر از احمدی نژاد بدم بیاید، بی انصافی است که مصاحبه اش را با گفتگوی ویژه خبری شبکه دو عالی ندانم. به نظر من این گفتگو را اگر قبل از انتخابات شورا ها انجام داده بود حامیانش کرسی های شورا ها را درو کرده بودند.
-
صد
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 14:53
تا خواننده دایم مجله فیلم نباشی نمی توانی ارزش شماره صد را بدانی. آنقدر خوانندگان این مجله داشتن شماره صد را به رخ هم می کشند که به صد و ضرایب آن آلرژی پیدا می کنی. من که درآن زمان خواننده فیلم نبودم تا شماره صد را داشته باشم اما بر اثر همان صحبتهای آلرژی زا تا هنگام چاپ شماره دویست فیلم، روز شماری می کردم تا بدانم...
-
نود و نه
یکشنبه 24 دیماه سال 1385 10:50
ساندویچ ویژه مترادف امروزی ساندویچ سگی و چه قدر هم پر طرفدار
-
نود و هشت
جمعه 22 دیماه سال 1385 23:11
راه برگشت از داروخانه به خانه، اندکی خسته، شب و نسبتا دیرهنگام، هوای سرد و خیابانهای تقریبا خلوت، صدای تنبور سید خلیل، آواز تاثیر گذارش و در نهایت شعر تکان دهنده حافظ، مو بر تن آدمی می ایستد. پس ازآن که گردم به مستی هلاک به آیین مستان پریدن ز خاک به آب خرابات غسلم دهید پس آنگاه بردوش مستم نهید به تابوتی از چوب تاکم...
-
نود وهفت
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 14:58
هنگامی که در خیابان در حال گذری و چهره رهگذران دیگر را به دقت نگاه می کنی، در درون هر یک چیزی می بینی متفاوت از دیگری. عده ای در رویاهایشان فرو رفته اند. عده ای شاد، عده ای نگران، عده ای افسرده و عده ای ... زندگی چیز عجیبی است.
-
نود وشش
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 11:17
یادداشت اول -- اگر سرشار از انرژی باشی و از لحاظ بدنی آماده برای یک ساعت ورزش شادی بخش، دویدن بر روی تردمیل می تواند گزینه خوبی باشد. چرا که هم از باد و باران در امانی و هم در یک هوای معتدل می توانی با هر شیب که دوست داری و هر سرعت که می خواهی به صدای موسیقی گوش دهی و گامهایت را با ضربهای موسیقی هماهنگ نمایی و بدوی....
-
نود و پنج
یکشنبه 10 دیماه سال 1385 18:23
روز تعطیل خوبی است. از آن روزها که به آدم می چسبد و خستگی آدم در می رود!!! مشغول فایل کردن کتابهای کتابخانه هستم. کتابهایی که قرار است به عدد ۰۰۰/۱۰ برسد و هدیه عروسی شخصی گردد. دختری از ایران می گفت در این صورت بقیه ناراحت می شوند و جوابی نداشتم برایش که چرا اولی و نه بقیه. در هر حال السابقون و السابقون اولائک هم...
-
نود و چهار
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 12:34
و اما بازی یلدا که به دعوت دختری از ایران می نویسم: ۱) از کودکی به طرز بیمار گونه ای عاشق و دلباخته معلمانم هستم. هنگامی که ۳ سالم بود مربی مهدکودکم خانمی بود به اسم طلا که من او را خوشگل ترین و زیبا ترین زن دنیا می دانستم و او را در قفایش خوشگله صدا می زدم. در دبستان حرف معلمانم حرف آخر بود. در راهنمایی معلمی داشتم...