هشتاد و سه

و باز هم مقاله ای از بهنود عزیز:
 
چرا باید رای داد؟؟؟

از جمله دردها که ما در جوانی از بزرگ تر ها به ارث بردیم و به همین درد نسل ما لایق انتقادها شد، این بود که نگاهی صد در صدی [اوج بداندیشی] به مسائل جامعه و سیاست در جانمان، در استدلال هایمان و در حرکت ها و بی حرکتی هایمان بود.

ادامه ...

هشتاد و چهار

۱) به نظر من هم «رای دادن یک رفتار سیاسی است تا اعتقادی»

۲) این عکس با تصاویر معکوس رییس جمهور گویای خیلی از حرفها است.

هشتاد دو

فهرست اصلاح طلبان برای انتخابات شوراها:

۱) محمد علی نجفی

۲) احمد مسجد جامعی

۳) معصومه ابتکار

۴) اسماعیل دوستی

۵) سید کامل تقوی نژاد

۶) علی نوذر پور

۷) حسن کریمی

۸) عباس میرزا ابوطالبی

۹) هادی ساعی

۱۰) قاسم تقی زاده خامسی

۱۱) زهرا صدراعظم نوری

۱۲) پیروز حناچی

۱۳) افشین حبیب زاده

۱۴) شهاب طباطبایی

۱۵) الهه راستگو

هشتاد و یک

نظرات بهنود همواره در مورد انتخابات شنیدنی است.

جملات جالبی را که در آن آورده است:

۱)  بی‌عملی اگر از راضیان پذیرفتنی باشد از ناراضیان به هیچ روی پذیرفتنی نیست

۲) صندوق رای از بدو تولد مانند انتخابات این زمانی سوئد و دانمارک و بریتانیا نبوده است. مانند هر پدیده بشری آهسته‌آهسته کامل شده است.

و برای کسانی که حتی حوصله کلیک کردن را هم ندارند:

اولین نسل از اتوبوس‌های مرسدسی که برای تهران خریداری شد پنجاه سال قبل، همان‌ها بود که بعدا معروف شد به بنز دماغدار. این اتوبوس‌ها پنجره‌هایشان بسته و ثابت بود. کنار نمی‌رفت. تابستان‌ها به همین جهت دو تا از شیشه‌ها را از پنجره در می‌آوردند که مردم از حرارت درون اتوبوس نپزند اما زمستان‌ها مطبوع بود

در یک زمستان مردم شمیران از بدکاری‌ها و رشوه‌گیری‌های جابلقی رئیس برزن منطقه به ستوه آمده بودند که پول می‌گرفت و کاری نمی‌کرد، برف که می‌آمد همه خیابان و کوچه‌باغ‌‌ها از برف پشته می‌شد، به جز جلو خانه بزرگان. شبی جوانان خشمگین به اعتراض علیه جابلقی ریختند در میدان تجریش و هیاهو کردند و از جمله شیشه‌های یکی دو اتوبوس شهری را شکستند. صبح فردا در سرمای زمستانی، در میدان تجریش مردم اول خواستند سوار اتوبوس‌های بی‌شیشه نشوند اما چندان ازدحام زیاد شد که چاره‌ای نماند و هر کس شالی به گردن پیچید و یا علی گویان سوار شد.

روز بعدش کثیری از مردم شمیران سرماخورده و جلو داروخانه و مطب دکتر میرهادی صف بسته بودند با عطسه و سرفه و تب کرده. ممل خلی، ژولیده‌ای که عقلش پاره سنگی کم داشت، اما گاه حرف‌های حکیمانه می‌زد، آن روز از صف سرماخوردگان رژه می‌گرفت و می‌خواند: جابلقی چاپیده ... شما چرا چائیده . و آن سال بود که جوانان شمیران دانستند برای اعتراض به جابلقی‌ها که کم هم نیستند باید کاری کنند که مانند شکستن شیشه اتوبوس ضربه‌اش به خودشان نخورد.

حالا این حکایت ماست با قهر سال هشتاد مردم تهران از صندوق‌های رای انتخابات شوراها که علت‌العلل بسیار حوادث بعد از آن شد و به نظر می‌رسد این آگاهی را به ما داد که هر حرکت باید متناسب با نتیجه آن باشد و با در نظر گرفتن حاصلش. شرکت نکردن در هر انتخاباتی حق رای‌دهندگان است و در مواقعی هم می‌تواند یک حرکت سیاسی به حساب آید و آن وقتی است که توسط احزاب و دستجات سیاسی برنامه‌ریزی و هدایت شود تا بتواند نتیجه‌ای بدهد که آن نتیجه مقصود رای نداده‌هاست. در خلا، در نبود چنین برنامه‌ای، بر اساس احساسات و خواست پراکنده ، چنان قهری نه‌تنها عمل سیاسی نیست بلکه می‌تواند بی‌عملی مضر هم باشد. بی‌عملی اگر از راضیان پذیرفتنی باشد از ناراضیان به هیچ روی پذیرفتنی نیست.صندوق رای، مهربان‌ترین و وفادارترین ساخته بشر مدرن برای حل و فصل مسائل مربوط به جامعه و مدیریت آن و به قول قدیمی‌ها تدبیر مدن [شهرها] است. راه‌های دیگر به کوچه پسکوچه‌هایی می‌رسد که یا مافیای سیسیلی در آن کمین دارد و یا دیکتاتوری لخت نفس‌گیر، یا نمونه‌های سنتی مانند آنچه امروز در عراق معمول است، هر کس به دنبال یک نفر. صندوق رای از بدو تولد مانند انتخابات این زمانی سوئد و دانمارک و بریتانیا نبوده است. مانند هر پدیده بشری آهسته‌آهسته کامل شده است.

سال‌های سال صندوق بود اما زنان نمی‌توانستند رای بدهند، سال‌های سال انتخاب‌شوندگان محدود به شاهزاده‌ها و مالکان بودند. تا همین اواخر در بعضی نقاط جهان سیاهپوستان حق رای نداشتند و از این قبیل محدودیت‌ها. اما طرفه اینکه تکاملش هم در درون آن درج است. یعنی برای تکامل صندوق ، باز هم راهی بهتر از صندوق رای نیست. نگاه کنیم به همین داستان صندوق رای در کویت و بحرین. و این اصلی‌ترین حکایت این روزهاست. در عین حال باید درسی که ما از نادر گرفتیم را در گوش شما هم بخوانیم.

این را در دوران دبستان وقتی یاد گرفتیم که ماجرای نادر فرزند سرهنگ پیش آمد. نادر روزی آمد به درددل از ما پرسید شما وقتی که چیزی در خانه اذیتتان می‌کند چطور اعتراضتان را بیان می‌کنید. یکی از همکلاسی‌ها گفت من ناهار نمی‌خورم [در آن زمان نمی‌دانستیم نام این کار اعتصاب غذاست] مادرم به وحشت می‌افتد و پدر را خبر می‌کند. موضوع مطرح و حل می‌شود. نادر نه‌تنها این راه اعتراض را نپسندید بلکه گفت من هم همین کار را کردم که گرفتار شدم. و شرح داد که ما در خانه برادری داریم پراشتها و پرخور[به قول ایرج هر چه می‌دادنش می‌گفت کم است/ مادرش مات که این چه شکم است] وقتی بشقابم را دست‌نخورده می‌گذارم، او به اشاره سرهنگ، می‌پرد و غذای مرا هم می‌خورد و خیلی هم خوشحال می‌شود. همان‌طور که ما داشتیم به حکایت نادر می‌خندیدیم [همان کار که شما می‌کنید وقت خواندن این روایت] او بانگ برداشت که بدتر از همه اینکه غذای مرا می‌خورد قوی می‌شود تازه دو تا هم بر سر من می‌زند پرخور.

 

هشتاد

مملکت ما در حال حاضر و با عنایات و فعالیتهای دولت احمدی نژاد رییس جمهور، با شیب نسبتا خوب و مناسبی رو به زوال در حال حرکت است.

تمامی تصمیم ها، مصوبات، عملکردها و .... به صورت آنی، بدون انجام کار کارشناسی، و بدون گوش فرا دادن به اندک منطق و شعوری اتخاذ می شود.

تنها چیزی که در نظر گرفته می شود جلب نظر مردم عامه است آن هم به صورت لحظه ای.

اگر میوه به علت بالا رفتن قیمت تمام شده آن که ناشی از بالا رفتن قیمت کود و سم و .... است با قیمت بالاتری در بازار عرضه می شود چه باک که در کوتاه ترین زمان با دلارهای نفتی میوه وارد کشور شده و با قیمت پایین عرضه می گردد. حال در این میان چه بر سر باغدار می آید دیگر مهم نیست. مهم آن است که فعلا میوه ارزان به دست مردم می رسد.

اگر تولید کننده می نالد که با تثبیت قیمت دلار، تولید منطقی نیست کسی جوابش را نمی گوید زیرا که اکنون فرصت فکر کردن به این چیزها نیست مردم باید راضی باشند.

اگر کارخانه نساجی که با وام و هزار دردسر دستگاه های تولید چادر مشکی را راه اندازی کرده است به ناگاه با کاهش تعرفه واردات چادر مشکی روبرو می شود جوابگویی برای چراهایش نمی یابد چرا که دولت احمدی نژاد وظیفه خود می داند که چادر مشکی ارزان به دست مردم برسد.

اگر همه ایران بنالند که ساعت کاری جدید بانکها جز ضرر و زیان چیزی ندارد هیچ اتفاقی روی نمی دهد چرا که دولت احمدی نژاد علاوه بر پوپولیست بودن لجباز و یکدنده هم است.

این ها را چرا گفتم؟ تنها به یک دلیل.

سوال این است. آیا ما می خواهیم که ایران در جاده و مسیر درست حرکت نماید؟

آیا می خواهیم که روزی (شاید هزار سال دیگر) به آنجایی برسیم که آرزوی ما است؟

اگر جواب به این سوال نه است که هیچ. اما اگر جواب بله است، آیا با داشتن چنین دولتی این امر امکان پذیر است؟

اگر با این دولت کار ما به انجام نمی رسد پس نباید دولتی دیگر، گروهی دیگر و فکری که به نظر ما منطقی تر می اندیشد، بر سر کار بیاید؟

ببینید، بالاخره باید از یک جا شروع کرد.

اگر بپرسید که اصلاح طلبان بر ای ما چه کار کردند، خواهم گفت انتظار چه کاری را داشته اید که آنها نکردند؟ تحلیل من از عملکرد آنها این است که آنها در مسیر درست حرکت کردند اما با سرعت بسیار کم. در نحوه حرکت خود دچار اشتباهاتی شدند اما مسیرشان درست بود. من خود شاهدم که لااقل اقتصاد ما در حال حرکت به سوی رشد بود.

اکنون ما در سر دو راهی هستیم. دو راهی بر سر آنکه آیا در انتخابات شرکت کنیم یا خیر.

اگر شرکت نکنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟

مشروعیت حکومت به خطر خواهد افتاد؟ به هیچ وجه. همواره کسانی هستند که در انتخابات شرکت می کنند و انتخاباتی که ۴۰٪ شرکت کننده داشته باشد به هیچ وجه و از دید هیچ ناظر بین المللی مشروعیت حکومت را زیر سوال نخواهد برد.

رهبری زیر سوال می رود؟ باز هم به هیچ وجه. چرا که هنگامی که نتیجه به کام رهبری باشد دستگاههای تبلیغاتی آنقدر قدرتمند و منسجم هستند که چنین اتفاقی نیفتد. آیا در انتخابات اخیر مجلس که بسیار کسانی در آن شرکت نکردند ذره ای مشروعیت نظام به خطر افتاد و یا ذره ای رهبری زیر سوال رفت. سوال من این است که در انتخابات مجلس هفتم که کمتر کسانی در آن شرکت کردند رهبری زیر سوال رفت و یا در انتخابات ریاست جمهوری که مردم با شرکت گسترده و انتخاب خاتمی یک نه بزرگ به رهبری گفتند؟

آمریکا و یا قدرت خارجی دیگری تصمیم به انهدام حکومت می کند؟ امکان ندارد. آن هنگام که بوش و دار و دسته اش قدرتمند بودند چنین چیزی امکان نداشت چه برسد به این هنگام که خود جایگاه لرزانی دارند.

احمدی نژاد و دارو دست اش قدرتمند تر می شوند؟ ۱۰۰٪ انتخاب حامیان او در انتخابات شوراها تعبیر به مهر تایید مردم بر عملکرد او خواهد شد و سیل کارهای من درآوردی، مزخرف و به درد نخور بر سر و روی ما خواهد ریخت.

و درنهایت شرکت نکردن در انتخابات این احتمال را بوجود می آورد که در انتخابات بعدی اصلاح طلبان کمتری شانس حضور در رقابت را داشته باشند و یا اصلا چنین شانسی به آنها داده نشود.

و اگر شرکت کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟

هیچ هزینه ای را پرداخت نمی کنیم. (قابل توجه خسیس ها)

اگر اصلاح طلبان پیروز انتخابات شوند، یک نه به رهبری خواهد بود و یک نه بزرگتر به عملکرد احمدی نژاد.

و اگر اصلاح طلبان شکست بخورند،‌ حداقل با رای ما قدرت چانه زنی آنها افزایش پیدا می کند و اقلیت قدرتمند باقی خواهیم ماند تا در انتخابات بعدی قدرت خود و وزن رای های خود را افزایش دهیم.

باید بگویم که در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مردم آن نه را که باید به بوش می گفتند نگفتند و دنیا را با سیلی از مشکلات روبرو کردند. دو سال بعد این نه گفته شد و اینک بوش و همراهانش مجبور شده اند که در عملکرد خود تجدید نظر کنند. ما هم می باید از یک جا شروع کنیم. اگر این نه را به احمدی نژاد و دار و دسته اش نگوییم تا ابدالدهر باید منتظر کارهای بی فرجام آنها باشیم. که سالهای دیگر جبران اشتباهات این فرد امکان پذیر نیست و یا بسیار سخت خواهد بود.

 

شرکت در انتخابات وظیفه ما است. چه بخواهیم و چه نخواهیم. شرکت نکردن فقط مهر تاییدی خواهد بود بر کارهای دولت فعلی. ناامیدی، قهر، بی خیالی، و مانند این نیز از فرهیختگان جامعه دور از انتظار است و ناصحیح.

روزی که در انتخابات ریاست جمهوری قبلی، اصلاح طلبان شکست خوردند و معین به عنوان نماینده ما از راه یابی به دور دوم بازماند، تنها یک دلخوشی داشتم و آن رای ۴ میلیون نفر به معین بود. این رای در آن روز برای من این پیام را داشت که ۴ میلیون نفر در این مملکت هستند که علیرغم همه جفا ها،  نا مرادی ها، کج فهمی ها و .... شرایط روز را درک کرده اند و به نامزد اصلاح طلبان رای داده اند. آن روز نتیجه گرفتم که در بدترین شرایط حاکم می توان بر روی این ۴ میلیون رای حساب نمود. به واقع نباید به گونه ای شود که تحت هیچ شرایطی از این تعداد رای کاسته شود که در آن صورت ضرر تبدیل به خسران می گردد.

اگر ما که تحصیل کرده جامعه هستیم به آینده خود و فرزندانمان بی علاقه باشیم و قهر، چه انتظاری از دیگر اقشار جامعه می توانیم داشته باشیم؟

به گمانم یک هیچ بزرگ

هفتاد و نه

صبح زود با صدای زنگ ساعت بر می خیزی.

انبوه کارهای پیش رو ... ای خدااااااااااااااااااااااا چه روز سخت و طاقت فرسایی خواهد بود امروز

حمام، اصلاح صورت به تمامی معنا، رساندن ماشین به دم گل فروشی، آرایشگاه و انبوه کارهایی که عادت به آنها نداری. تحویل ماشین گل زده شده و انتظار در کنار آرایشگاه عروس و .................

....... و هنگامی که عروس که به تمامی معنا زیبا و دلنواز شده است از در آرایشگاه بیرون می آید، مراسم عروسی به راستی آغاز می شود. زیباترین، خاطره انگیز ترین و خوبترین روز زندگی انسان تا آن لحظه و شاید در همه عمر.

بعد از آمدن عروس دیگر به تو سخت نمی گذرد. از آن هنگام به بعد آن روز تنها به تو تعلق دارد و او. گویی که صاحب آن روز تنها تویی و او. در آسمانها آن روز را به نام تو و او زده اند و بس.

و شب هنگام، آنگاه که از تمامی مهمانها خداحافظی می نمایی و با همسرت تنهایی حس عجیبی آغاز می شود. گویی تولدی دوباره در زندگی، گویی آغاز فاز جدیدی از زندگی با تمام شیرینیها و تلخیها، فراز ها و فرودها و خوب و بدهایش. و تصمیم به آنکه بهترین زندگی را بسازی با همسرت برای خود و همسرت.

.... روزها پی در پی می آیند و می روند به چشم به هم زدنی. شیرینی هایش بسیار بیش از تلخیها، خوشحالیها بیش از غم ها و ........ زمان می گذرد و به ناگاه دنگ دنگ ..... صدای دنگ دنگ زودتر از آنچه که انتظارش را داری گذشت یک سال را اعلام می نماید.

اکنون یک سال از آن روز زیبا می گذرد، که برای من گویی به یک روز و نهایت به یک هفته گذشته است سرشار از خوبی و زیبایی که آن را ناگزیر مدیون اخلاق خوب و سیاست زندگی همسرم هستم.....

..... و به این یک سال که نگاه می کنم و قضاوت به سیر زندگیمان، لبخند رضایت بر لبانم نقش می بندد که هر دو در جاده پیشرفت حرکت کرده ایم و موفقیت.

و تنها می ماند شکر و شکر و شکر از خداوندی که ذره ذره خوشبختی خود را از او دارم و لحظه ای قطع عنایت او را نمی توانم تاب آورم. خدایا از تو به خاطر زندگی خوبی که دارم متشکرم.

 

هفتاد و هشت

حسین رضا زاده بسیار دوست داشتنی است.

یک ابر قهرمان ساده و بی آلایش.

که شاید عده ای از این سادگی سوء استفاده می کنند اما ... مهم آن است که دل مردم را شاد می کند. و شادی دل مردم بسیار مهم است.

بالا بودن و خود را بالا نگه داشتن کار آسانی نیست آن هم در سطح نخست دنیا به مدت ۱۰ سال

من هم به نوبه خود از او متشکرم.