یکصد و شصت

دیشب فیلم دستهای خالی را دیدم.

همان ضرباهنگهای کند و کسل کننده ای که امروزه در فیلمهای ایرانی جاری است در این فیلم وجود داشت به گونه ای که آدمی حاضر بود دستی چیزی بدهد و فیلم را دور سریع برایش نمایش بدهند.

داستان جبهه و جنگ و بازماندگان آنها و نامردهای روزگار!! و معجزه!!! تصاویر حقیقی جبهه و جنگ بیش از حد تاثیر گذار هستند.

یکصد و پنجاه و نه

من نمی دانم آخر این الیاس را چطور می خواهند خار و خفیف کنند.

یکصد و پنجاه و هشت

وقتی به اطرافت نگاه می کنی و می بینی که حتی یک دوست نداری برای درد دلی بی آنکه نگران عواقب آن درد دل باشی دلت سخت فشرده می شود و می گیرد.

یکصد و پنجاه و هفت

بهنود نوشته است که شما جوانان می باید قول دهید که وطن را بی کینه خواهید ساخت. بدون در نظر گرفتن روی سخن او و شان نزول این سخن ،اعتقاد دارم که این مساله در تمامی زمینه ها صدق می کند.

راست می گوید کینه به دل گرفتن هیچگاه نتیجه بخش نخواهد بود. واضح تر آن است که گویی انرژی منفی زیادی در زندگی آدمی بوجود می آورد که از رسیدن انسان به مقصود در تمامی جنبه های زندگی جلوگیری می نماید.

 

یکصد و پنجاه و شش

مسیح علی نژاد زیبا می نوسید نه به زیبایی بهنود اما خواندنی

یکصد و پنجاه و پنج

می خواستم بخوابم که باز آوای دلنشینی (برای من) از تلویزیون پخش شد. نمی دانم تصاویر حقیقی که از جبهه های جنگ همراه این نوحه پخش می شود و یا خود نوحه، کدامیک میخکوبم می کند.

یاد امام و شهدا، دلو می بره کرب و بلا ، دلو می بره کرب و بلا ،دلو می بره کرب و بلا

یاد ....

(مداح: سعید حدادیان)

یکصد و پنجاه و چهار

هوا به شدت سرد شده است نمی دانم از اثرات روزه است یا پاییز؟