یکصد و بیست و هفت

دیروز مربی ورزشم یک هفته به من استراحت داد.

چه استراحت دلنشینی. به جز ایام عید تقریبا ۱ سال است که بی وقفه ورزش می کنم و این استراحت یک هفته ای می تواند فرصت بسیار مناسبی باشد برای تمدید قوا.

تقریبا هر روز ورزش کردن سخت است اما در پایان ساعت ورزش چنان نشاطی آدم را در بر می گیرد که نگو و نپرس.

... اما اکنون یک هفته تعطیلی را عشق است.

یکصد و بیست و شش

چهارراهی که در تقاطع بلوار کاوه و خیابان دولت وجود دارد یکی از پر رفت و آمد ترین و بد قلق ترین چهارراههایی است که دیده ام.

چهارراهی با چراغ قرمزهایی به طول ۲ تا ۳ دقیقه.

تعلل اتوموبیلی شاید باعث معطلی مجدد ماشینهایی گردد که در پشت آن اتوموبیل هستند و نتیجه آن بوقهایی است که پیاپی از سوی رانندگان عجول و کم حوصله زده می شود و آلودگی صوتی که اثرات آن شاید مخرب تر از دود تولید شده از آن ماشینها است.

چندی است که بر در و دیوار این چهارراه پرچمهایی نصب شده است و در آنها از رانندگان خواسته شده است که بوق نزنند.

این خواسته ها که با جملاتی ارشادی تا حتی التماسی بیان شده اند راننده ها را دعوت به صبر بیشتر و عدم استفاده از بوقهایشان می نماید.

«هر روز ۱۴۴۰ دقیقه است شما را قسم می دهیم که به خاطر حداکثر ۲ دقیقه معطلی بوق نزنید» نمونه ای از این قبیل شعارها است.

جالب این جا است که بعد از گذشت مدتی از نصب این پرچمها بوق زدن ماشینها تقریبا به صفر رسیده است و از همه جالبتر آنکه از حجم ترافیک هم به طرز قابل ملاحظه ای در این چهارراه کاسته شده است.

این تجربه به راستی ثابت می کند که فرهنگ سازی مهمترین وظیفه دولت مردان است.

 

یکصد و بیست و پنج

دیروز جلسه دوم کلاسهای تحلیل رفتار متقابل بود در موسسه پویش !!!

باید اعتراف کنم که شرکت در کلاسهای آموزشی برایم کمی سخت شده است. اما با توجه به آنکه می دانم که از این کلاس چه می خواهم برایم قابل ادامه است و لذت بخش.

خوشبختانه سطح کلاس بالا است. کسانی که در آن شرکت کرده اند خنگ نیستند و یا اگر هستند ساکت گوشه ای نشسته اند و وقت کلاس را نمی گیرند.

از همه پر حرف تر نیستم اما شاید یکی از چهار پنج  نفری هستم که در بحث ها شرکت می کنم.

بعد از شرکت در این کلاس با نگاه به افراد حاضر در آن متوجه شده ام که چه قدر آدمهای اطرافمان مشکلات حادی با خود و خانواده خود دارند. چقدر در انتخابهای خود برای ازدواج مشکل دارند و آن را می خواهند به گونه ای توجیه نمایند و چقدر .... ما انسانها دوست داریم که خود را فریب دهیم. به این حماقت می گویند، نه؟

اتفاقا از ما هیچ گونه تعهدی در عدم تحلیل اطرافیانمان نگرفتند که هیچ، دایم به این کار توصیه هم می شویم آن هم موکد ؛) که اگر چنین نبود عطایش را به لقایش بخشیده بودم پیشتر!

و گذشته از شوخی ،‌در یک کلام برای امروزه، داشتن چنین توانایی لازم است و کمک بسیاری است برای انسان زندگی کردن اگر قصدمان باشد البته.

*******

از استاد می پرسم که ظاهرا بازی با کلمات و نحوه ارایه آن به طرف مقابل می تواند والد کنترل کننده را مثبت و یا منفی نماید؟

جواب می گوید که به مطلب نزدیک شده ای چرا که درست برعکس این است.

آنچه که مهم است و دیده می شود دقیقا آن چیزی است که در درون تو می گذرد. اگر کلامت از درون یک والد کنترل کننده مثبت برخیزد دریافت کننده نیز تو را به صورت همان والد کنترل کننده مثبت می بیند و بر عکس. 

 

 

یکصد و بیست و چهار

دیروز هم میهن دوباره آغاز به کار کرد.

شماره ۱ به سردبیری قوچانی، همکاری عطریانفر (رییس شورای سیاست گذاری) و مدیر مسوولی کرباسچی

در یادداشتی که در شماره نخست آن عمادالدین باقی نوشته بود گریزی زده بود به انتشار روزنامه در کشورهای اروپایی و اشاره ای کرده بود به قدمت تقریبا ۲۵۰ ساله چاپ روزنامه تایمز لندن.

مقایسه قدمت انتشار تایمز و هم میهن ! البته ناامید کننده است و تاسف برانگیز، همانگونه که شاید مقایسه قدمت آکسفورد و دانشگاه تهران همین گونه باشد. اما تاسف برانگیزتر اندیشه ای است که در حکومت های ما وجود دارد و وجود آمادگی در بستن و قلع و قمع هم میهن ها ...

جای تاسف است که مسوولین ما با دیدن هم میهن به جای آنکه به صرافت جهانی شدن آن بیفتند تنها به فکر محدود کردن آن می افتند.

هم میهن روزنامه ای است به شدت جذاب، خواندنی و دوست داشتنی. خواندن آن (تنها آن قسمتهایی که تیترهایش جذبت می کنند) ساعتی چند به طول می انجامد و در پایان مطالعه آن لبخند رضایت است که بر لبانت نقش می بندد. روزنامه ای هرچند به قدمت یک روز اما به قد و قواره همان تایمز و گاردین. آآآآآآی مسوولین غبطه برانگیز نیست این ؟

***

امروز هم شرق محبوب دوباره چاپ شد. اما قوچانی مرا به هم میهن می کشاند. دوست دارم اما شرق هم خواندنی باشد و پر خواننده

***

این روزها که این دو روزنامه نبودند، جای خالی شرق را با اعتماد ملی پر کرده بودم. روزنامه ای که در این چند ماهه سیر صعودی خوبی داشت و رفته رفته می رفت تا به کیفیت قابل قبولی برسد.

 

اما ... )قهوه بستنی) هم میهن چیز دیگری است.

یکصد و بیست و سه

دیشب بهرام رادان مهمان شب شیشه ای بود. در مجموع تلاش بسیاری کرد که خود را متفاوت از یک ستاره سینمای ایران نشان بدهد، و تا آنجا که امکان دارد خود را به تیپ ستاره های هالیوودی نزدیک کند. اما ... به نظر من هنوز آن عمق تفکر و اندیشه و مطالعه در او وجود نداشت. شاید سالها بعد به چنین عمقی برسد.

تنها می دانم که شب شیشه ای با این سیاقی که پیش گرفته است به جایی می رود که به زودی وا اسلامای کیهان و کیهانیان در خواهد آمد.

 

پ.ن. نگفتم؟!!

یکصد و بیست و دو

کلاسهای تحلیل رفتار متقابل را از دوشنبه شروع کردم.

در کل می توان گفت که موضوع بسیار جالبی است. اینکه بیاموزی که پیشاپیش رفتار فرد مقابلت را به حوادث، وقایع و حتی سخنانی که برایش اتفاق می افتد و یا می شنود را پیش بینی کنی و بالطبع تحلیل نمایی می تواند پدیده جالبی باشد.

هدف دیگر این کلاس ایجاد توانایی برای عدم انجام عکس العملهای مطابق با آنچه که در پیش نویسمان نوشته شده است هم هست.

یکصد و بیست و یک

سالها پیش همواره پیش خود فکر می کردم که کسانی که وجود خدا را انکار می کنند بیشتر از سر لجبازی و برای مطرح کردن خود چنین می گویند تا آنکه در سالهای ابتدایی دانشجویی و در یک سفر یک روزه کوهنوردی یکی از دوستان دانشجو در آن زمان این اعتقاد خود را مطرح کرد و آنچنان هم از روی خلوص نیت از آن دفاع می کرد که مرا متوجه اشتباه خود نمود. آن روز فهمیدم که این قبیل افراد (غالبا) با توجه به زاویه دید خود در زندگی چنین می اندیشند.

اکنون هم سایت رجا نیوز مرا به یاد آن روزها انداخته است. دفاع بی چون و چرا از سیاستهایی که غلط بودن آن برای همچون منی مانند روز روشن است شاید نه از روی دیوانگی و لجبازی بلکه از روی همان زاویه دید مخصوص به زندگی است.