دویست و هفتاد و دو

از آذر ۸۲ تا اردیبهشت ۸۵ که در آن وبلاگ سابق (حذف شده) می نوشتم دوره اول وبلاگ نویسی ام بود که دوران خاصی از زندگی من را در بر می گرفت. آن سالها گویی بیشتر سالهای شعر بود و احساسات و البته اندیشه در کنارش!!!

از اردیبهشت ۸۵ تا فروردین ۸۸ که در این وبلاگ بی وقفه در هر ماه نوشتم نیز دوران خاص دیگری از زندگی ام را در بر می گیرد که نوشته هایم به ۲۷۲ رسید. این سالها نیز گویی سالهای سیاست بود و خود شیفتگی به جای جان شیفتگی به گمانم!!!

اکنون احساس می کنم که دوران دیگری از زندگی ام آغاز شده است ( که نمی دانم که این بار سالهای چه خواهد بود) که می باید با این وبلاگ  با وجود تمام علایقم به آن، خداحافظی کنم. پس خیلی راحت و آنی .... خدا حافظ !!!

دویست و هفتاد و یک

من واقعا مانده ام که این ا.ن. با این پاقدم مزخرف، با این نحوست چه اصراری دارد که در مسابقات حساس ورزشی که برد و باخت در آن سرنوشت ساز است شرکت کند.  آخر ما یک هیچ جلو بودیم و با حضور ایشان برای اولین بار در ورزشگاه آزادی باختیم.

دویست و هفتاد

روزهای کاری ۵ تا ۱۳ عید نه تنها بد نیستند بلکه به نظر من خیلی هم مناسب هستند. چرا که از یک طرف انتظار کار جدی از تو وجود ندارد و از طرف دیگر تو می توانی با آرامش کارهای عقب افتاده خود را انجام دهی و از فشار آن استرس کذایی که بعد از چند روز تعطیل به سراغت می آید و تمام فکر و خیالهای بد دنیا را به جانت می اندازد رها شوی. 

امسال سال بسیار سرنوشت سازی خواهد بود برای من!!! اگر بتوانیم همچون چند سال اخیر موفق باشیم آن وقت می توان بالاخره نفس راحتی کشید !

دویست و شصت و نه

پیام نوروزی اوباما ، هنگامی که از شعر سعدی سخن گفت و ... حس شیرینی را مزه مزه کردم