امروز صبح در راه خانه تا شرکت باغبانی را دیدم که فارغ از هیاهوی شهر در باغچه بزرگ حاشیه بزرگراهی آرام آرام به کاشتن گلهایی می پرداخت که زیبا بخش چهره شهرمان باشد.
در چهره او هیچ غمی ندیدم. هیج غباری بر ناصیه او نبود، گویی تنها لذتی بود که او از کارش می برد.