خانه ما در انتهای کوچه بن بستی است که از اردیبهشت ماه تا آبان ماه آن چنان زیبا و دلربا می گردد که هر رهگذری را مست و عاشق می نماید.
سحر گاهان سرایدار جوانمان عاشقانه تمامی کوچه را آبیاری می کند و صبح دمان که از آنجا راهی کار می شوم، آنچنان بیدهای مجنون برگهای خود را برافراشته اند و گلهای کنار کوچه بو افشانی می نمایند که دل کندن را برایم دشوار می نمایند.
بن بست دانش را آقای دانش به زیبایی آراسته است و هر روز در کنار آن می نشیند و به دورتر ها خیره می شود و با لبخندی بر لب به گذشته می اندیشد.