بیست و یک

ایران باخت و از جام جهانی حذف شد. به همین سادگی.

بازی را ندیدیم. اعصاب دیدن بازی را نداشتم. برای خودم با خیال راحت نیمه اول را در شرکت ماندم و کارهایم را انجام دادم و در نیمه دوم هم در حالیکه خیابانها خلوت و دل انگیز بود به خریدهای هفتگی ام پرداختم.

اواخر نیمه دوم بود که در بقالی محله مان مشغول خرید بودم و ایران دو بر صفر عقب بود، آنچه که در آنجا می شنیدم تنها بی تابی کارگران و صاحب سوپر برای باخت ایران بود. چنان خشمگین و ناامید بودند که دلم برایشان سوخت. همه امید و آرزوی خود را به تیم ایران اختصاص داده بودند.

می گفتند دوباره بعد از این باخت مسوولان حرفهای همیشگی خود را تکرار می کنند و پس از اندکی هم فراموشی تمام حرفها. باز هم همین آش و همین کاسه. باز هم تحقیر باز هم تحقیر.

یک ملت امید خود را به این تیم داده بود و آنها نتوانستند کاری برای این ملت انجام دهند.

امروز شرق در سرمقاله اش خطاب به ملی پوشانمان با عصبانیت نوشته بود که شما به تمامی کسانی که در فروردین ۸۴ جان خود را در ورزشگاه آزادی برای صعود شما از دست داده بودند خیانت کردید.

خیانت؟ بی لیاقتی؟ عدم توانایی؟ کم بودن ظرفیت؟

من فکر می کنم که فوتبال ما هم باید به مابقی مسایل مربوط به خودمان بیاید. نه؟ آخر در این مملکت کدام قسمت درست است که این یک تکه درست باشد.

نظرات 2 + ارسال نظر
م.ه یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
واقعا حیف پول ملت که خرج این جور آدمهای بی لیاقت و بی غیرت می شود........................

هما یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:18 ب.ظ

اول داشتم اینجا برایت کامنت می گذاشتم. آنقدر طولانی شد که اصلاْ Pasteش کردم در وبلاگم به عنوان یک نوشته جدید !!
:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد