یکصد و هشت

می خواهم بنویسم که طلسم ننوشتن شکسته شود.

نمی دانم چرا فرصت نوشتن نمی شود، نه آنکه آنقدر سرم شلوغ باشد که بیشتر گویی قسمت نمی شود.

---

مجله ای را ورق می زدم که تصویر دختر کوچکی را دیدم که بسیار دوست داشتنی بود. آرزوی داشتن دختری با آن شمایل !!!

---

ایام عید را به مالزی و سنگاپور رفته بودم. سفر شیرین و دلنشینی بود. سفر از سویی روحیه آدمی را بهبود می دهد و از سوی دیگر آدمی را بد عادت می کند.

بد عادت به روزهای بی خیالی و خوشگذرانی سفر. گویی نمی خواهی قبول کنی که آن روزها تمام شده است و اینک زمان پول در آوردن است و نه ... :-)

---

به سختی بیمار شده بودم این روزها. توان نفس کشیدن هم نداشتم. اما گویی عمرمان هنوز به دنیا بود که بعد از دو روز استراحت راهی شرکت شدیم برای درآوردن نان (نان خانواده می گویند یا اهل و عیال؟)

---

روزهای سال نو دلنشین آغاز شده اند.

دوست دارم این سال را مهربان تر با دنیای پیرامونم رفتار کنم و آرام تر. عصبانی نباشم و خونسردتر. بهتر رانندگی کنم و با فرهنگ تر.

خدایا کمک کن که من و تمامی دوستانم به آنچه که خود به صلاحمان می دانی در این سال برسیم. ( و همگی پولدار تر شویم را هم می گویم که عده ای گمان نکنند که من بسیار عوض شده ام :-)) )

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
فر یدا چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:33 ب.ظ http://www.vivalavida.blogsky.com

آمین . . .
من عاشق رانندگی دیوانه وارم . . . البته خیلی کله خر نیستم ولی خب . . . و عاشق دختر داشتنم !!! سبزه باشه و لاغر که از در و دیوار راست بالا بره !!!!!

عطر خاکستری هوا جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:13 ب.ظ

من که می دونم ! سر و ته ات را هم که بزنند باز هم آرزوی اصلیت این است :
خدایا من امسال پولدارتر شوم !

خدایا این بنده ات رو امسال هم پولدارتر گردان. الهی آمین !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد