دویست و سی و هشت

خدا وکیلی این احمدی نژاد آدم خنده داری است با نفت ۱۴۰ دلاری گند زده به مملکت بعد مدعی مدیریت با نفت ۵ دلاری هم هست. 

 

چند هفته ای پیش در روزنامه اعتماد ملی متن نامه مایکل مور به مناسبت انتخاب اوباما به رییس جمهوری آمریکا را چاپ کرده بود. عنوان متن این بود «آخی، داشتن یک رییس جمهور با سواد و با فرهنگ چه حالی می دهد» واقعا چه حالی می داد و چقدر اعصابم را این بنده خدا به هم می ریزد.

دویست و سی و هفت

وقتی با یک دولت عقب افتاده و آدمهای عقب افتاده ای که اصلا هیچ جوره حالیشون نیست طرف باشی چه باید بکنی؟ 

 شهروند امروز را با نامردی بستند. من که می دانم که علتش همان قضیه رو کردن مرگ آیت الله لاهوتی بوده است. خوب آقاجان، لاجوردی یک جنایتکار بود حالا که چی؟ 

وقتی برای دیدن یک صفحه در اینترنت باید یک عمر بشینی تا جانش بالا بیاید، وقتی پیام کوتاهت اگر کمی غیر کوتاه باشد هرگز به هدف نرسد و بعد مدیران مملکت از آنکه اینترنت سریع در اختیار کاربران قرار بدهند از ترس به خود بلرزند. دیگر چه انتظاری می شود داشت!!! خاک بر سر شان

دویست و سی و شش

سی ان ان در یک نظر سنجی پرسیده بود که آیا جهان از اوباما انتظار بیش ار حدی دارد و نزدیک به ۸۰٪ از مردم جواب آری داده بودند. فکر کردم که من هم از او انتظار زیادی دارم. یک جورهایی فکر می کنم که او می تواند در خارج شدن مملکتم از این وضع ناگوار موثر باشد. آری من هم از او انتظار بالایی دارم. !!!

دویست و سی و پنج

و اما .... اوباما پیروز شد. آنهم چه پیروزی !!! سنا و کنگره هم کامل دست دموکراتها افتاد از صمیم قلب خوشحالم و به رهبر انقلاب و محمود احمدی نژاد تبریک می گویم!!! به آنها بیش از مابقی دنیا خوش خواهد گذشت.

دویست و سی و چهار

 

پدر شدن. 

 حس شیرین و دوست داشتنی که قبل از آنکه رخ دهد نمی توانی درک کنی شهد شیرینش را. اما اکنون می دانید، شیرینی اش را مزه مزه می کنم. از من باور کنید که دوست داشتنی است!

دویست و سی و سه

این روزها هوای تهران عالی است. ابری و خنک آنقدر که نیاز است تا تنها ژاکت سبکی بپوشی، به روی بام شرکتت بروی، به مشکلات حل شده روزهای اخیرت فکر کنی، به دور دست خیره شوی و با لبخندی زیر پوستت کیف کنی! کییییییییییف

 اگر همه سال چنین هوایی داشتیم بهشت بود این شهر 

 

دویست و سی و دو

تو این اوضاع و احوال تعطیلی های میان هفته هم حسابی کارهای ما را به هم می ریزد. اما در نهایت توفیق اجباری است باید خوش بود و خوش گذراند. 

 

امشب فیلم مسافرخانه ای در برف را در تلویزیون دیدم. چقدر غمناک بود، هنوز هم پای حرفم هستم که مرگ تلخ ترین اتفاق ممکنه می تواند باشد. پایان زندگی ... و همه چیزهای شیرینی که در آن است. زندگی پس از مرگ معمای بسیار پیچیده ای است برایم. و یک بار زندگی کردن ... بد بلایی است که نصیب آدمیان شده است !!!