دویست و سی و یک

فشارهای کارم آنقدر بالا است که دمار از روزگارم در آورده است.  

همه بد بیاری های عالم بر سر ما (من و شریکم) در حال فرود آمدن است. جالب است برای خودم هم که تا به کی می توانم زیر این فشار سر خم نکنم می خواهم خودم را امتحان کنم. 

تا به کی همچنان این لبخند کذا کنار لبانم می ماند و کار، تنها در آن ساختمان دوست داشتنی در ذهنم است و لاغیر.   

*** 

از صبح که به دفتر می روم همکاران جدیدم آنچنان در تکاپوی فروش هستند که خدا می داند یعنی حتی یک لحظه هم به بطالت نمی گذرانند و از کارشان راضی هستند و خوشحال، تازه نمی دانند که پاداشی کلان در انتظارشان است برای فعالیتشان در ۳ ماهه دوم امسال.  

از انتخابهای خودم آنچنان راضی هستم که نگو !!! 

دویست و سی

چقدر مسخره است که بگویی هیچ کس حق ندارد از دولت انتقاد کند چرا که باعث تضعیفش می شود و کسانی که انتقاد درست هم دارند تنها در مراکز مخصوص باید این انتقاد را بگویند. 

 

یعنی الان که مظاهری بر کنار شده و دوباره بانک مرکزی گل و بلبل گشته و دوباره وامهای مسخره و افزایش نقدینگی و بالا رفتن دوباره قیمتهای خانه را خوهیم داشت هیچ کس حق ندارد به این دولت خاک بر سر یک کلام حرف بزند!!!!

دویست و ییست و نه

در تقاطع خیابان قیطریه و شریعتی دختر ۶، ۷ ساله ای گدایی می کند که از زیبایی چیزی از آنجلینا جولی کم ندارد.  آنقدر زیبا است که در این سن متلکهای آنچنانی نصیبش می شود. دلم آنقدر برایش می سوزد که خدا می داند. آینده اش؟؟؟

دویست و بیست و هشت

امروز صبح در باغچه کوچک شرکتمان پروانه زیبایی را دیدم که بر روی گل زیبایی نشسته بود و با آن عشق بازی می کرد. فکر کن پروانه در وسط شهر تهران. بسیار خوشحال شدم. راستش آن را نشانه ای یافتم برای خودم.

دویست و بیست و هفت

هادی ساعی بالاخره برای ایران طلا گرفت.

 وضعیت ورزش ایران که می تواند آینه تمام نمایی از وضعیت کلی ایران باشد در المپیک به بدترین شکلی نشان داده شد.پوشالی بودن و شعاری بودن همه شعارهای دولت این بار در ورزش خودش را نشان داد که از این بابت بی نهایت خوشحالم.

اما این طلا به گمانم برای ادامه حیات ما لازم بود. این که به ما نشان دهد که هنوز هم می توان امید داشت. می دانید اگر امیدمان را هم بگیرند دیگر چیزی باقی نمی ماند می ماند؟

دویست و بیست و شش

استادی ریکی را گرفتم !!!

نوشتنم نمی آید ولی دوست دارم که بنویسم.

دویست و بیست و پنج

بالاخره داستان اظهارنامه امسال هم به پایان رسید تا ببینیم که آخر عاقبت آن چه خواهد شد. حال که تیر ماه تمام شده است آنچنان خلایی در کار بوجود خواهد آمد که ۱ ماه آینده صبحها می باید مگس بپرانیم!!!