-
دویست و سیزده
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 14:01
همیشه اولین مورد برای من یکی از بهترین انتخابها بوده است. امروز هم برای استخدام نیرو باز به همین مساله برخورد کردم. حیف نیرویی که می خواستم انتخاب کنم خودش وقتی کاری که قرار بود انجام دهد را شنید وحشت کرد و در رفت !!!
-
دویست و دوازده
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 11:58
در حین کار یاد روزهای خیلی گذشته افتادم آن موقع ها که تازه دانشگاه قبول شده بودم و قرار بود تا مهندس برق شوم. لبخندی گوشه لبانم نقش بست. مهندس برق. چقدر این واژه اکنون برایم نا آشنا است در حالیکه روزگاری از آن، چه با افتخار نام می بردم. سالها بود که از یاد برده بودم که مهندس برق هستم. دیگر مدتها بود که از خاطرم رفته...
-
دویست و یازده
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 23:09
بهنود را می خوانم و زیبایی نوشته اش اشک را بر چشمانم می نشاند. سال ها پیش برای تهیه فیلمی به آفریقای جنوبی می رفتم که هنوز گرفتار آپارتاید بود، ماندلا هنوز زندان، سووتو در آتش می سوخت، فیلمبردار فرانسوی همراهم وقتی دید مامور گذرنامه این همه گذرنامه اش را بالا و پائین می کند و این همه مظنون به او می نگرد با خشم به گفت...
-
دویست و ده
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 21:14
در دنیا رسیدن به تفاهم مهمترین چیز است و من و ممیز جدیدمان به تفاهم رسیدیم!!! بهایش اما مالیات گزافی بود که برایمان برید. *** امشب بازی منچستر یونایند و بارسلونا است. هر دو را دوست دارم اما منچستر را جوری دیگر دوست دارم. لذا امشب امیدوارم که شیاطین سرخ پیروز از میدان خارج شوند. دوست دارم روزی به جزیره سفر کنم و بازی...
-
دویست و نه
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 12:35
طاعون هنوز نیامده اما اعصاب مرا به کل به هم ریخته است کاش زودتر این سه شنبه کذا می آمد و می رفت. قوز با قاف است و لاغیر هنوز کسی زاده نشده که از من غلط املایی بگیرد ایها اناااااااااس :)
-
دویست و هشت
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 12:50
شریک سفر کرده به سربازی و انبوه کارهای مانده و جاری و در این میان قوز بالا قوز ممیز مالیاتی است که سه شنبه قرار است بیاید و حال ما را بگیرد. نمی دانم چه کار کنم از دست این طاعون
-
دویست و هفت
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 15:53
دلم از این می سوزد که اختلاف پایین ترین رای اصلاح طلبانی که طرفدارن بالقوه آنها تقریبا شرکت نکرده اند و بالاترین رای اصولگرایانی که طرفدارانشان با تمام قوا شرکت نموده اند تنها ۱۳۰۰۰۰ نفر است. تنها ۱ اصلاح طلب در بین ۱۱ نفری که قرار است از تهران به مجلس بروند. تلخ است نه؟
-
دویست و شش
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1387 22:18
فردا مرحله دوم انتخابات مجلس است و من به این افراد رای می دهم: ۱) مجید انصاری ۲) اسحق جهانگیری ۳) سید محمد صدر ۴) سید محمود دعایی ۵) محمد اشرفی اصفهانی ۶) سهیلا جلودارزاده ۷) الیاس حضرتی ۸) محمد قمی ۹) الهه راستگو ۱۰) علیرضا محجوب رای دادن کمترین هزینه ای است که می توان پرداخت نمود.
-
دویست و پنج
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1387 10:24
من اگر در آمریکا بودم که حتما جمهوری خواه بودم و لاغیر، اما اکنون که در ایران هستم ناگزیر به دموکرات بودنم. اما ماجرای انتخاب مابین کلینتون و اوباما با روحیات من فکر می کنید طرفدار کدامشان باید باشم؟ معلوم است دیگر کلینتون. آخر اوباما به گمانم زیادی چپ است!!! پس زنده باد مردم پنسیلوانیا که امیدهای برباد رفته من و...
-
دویست و چهار
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 00:20
از من به همه نصیحت با عشق ازدواج کنید لااقل می گویید عاشق بودم و ازدواج کردم.
-
دویست و سه
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 23:30
هنوز نیامده و نه به دار و نه به بار دردسرها و عذابهاش شروع شد. امروز عصر ۱ ساعت علاف حضرت آلو شدیم!!! دشمن عزیز
-
دویست و دو
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 20:35
جلسه آخر کلاس احیا هم تمام شد. دوره ای که قریب به یک سال طول کشید و آموخته های بسیار داشت در کنار همه حرص خوردنها و اعصاب خوردیها و انتقادها و .... دوره خوبی بود (در کنار تمامی انتقادهایی که به آن و استاد درس دارم) و شرکت در این دوره کلاسها را نیز همانند رای دادن در انتخابات به تمامی دوستانم پیشنهاد می کنم. (حالا هی...
-
دویست و یک
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 21:57
اصطلاح آبمان توی یک جوی نمی رود اصطلاح جالبی است. حکایت من است و نفر دیگر هیات مدیره ساختمانمان. تفاوت گویی در همان ۹ تا ۱۸ ماهگی ماست جایی که تصمیم گرفته ایم تا نیمه پر لیوان را ببینیم یا نیمه خالی آن را. هیچ فکر نمی کردم که کسی بتواند تنها و تنها نیمه خالی لیوان را ببیند مگر آنکه زور بالای سرش باشد و یک تو سری سنگین...
-
دویست
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 00:12
وقتی توی بارون پشت چراغ قرمز یک چهار راهی منتظر سبز شدن چراغ هستی و می بینی که پسر بچه به زحمت ۶ ساله ای برای گرم کردن دست کوچولوش از گرمای خروجی اگزوز ماشین جلوییت استفاده می کنه و دست دوده گرفتشو با شلوار جین خدا می دونه چه کیفیتیش پاک می کنه و برای گدایی راه خودشو ادامه می ده آه از نهادت در می آید و می گویی چه کار...
-
یکصد و نود و نه
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1387 18:43
دو سه روز است که از سفر برگشته ام. زبان نفهمی چینیها آنقدر عرصه را برایم تنگ کرده بود که هنوز خستگی ناشی از سر و کله زدن با یک مشت خنگ (مانده ام که چگونه دنیا را با این خنگ بازی هایشان گرفته اند) از تنم بیرون نرفته است. از چین شاید بعدا بگویم اما: در دوره سه روزه استاد درس از تاثیر گذاری ام انتقاد کرد و می گفت که در...
-
یکصد و نود و هشت
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 18:50
سال ۱۳۸۶ با تمام فراز و فرودهایش به پایان رسید. هیچگاه نبوده است که از گذشته ام چندان دلگیر و ناراضی باشم. از آندسته از آدمهایی هستم که در بدترین حالت اعتقاد دارم که افسوس گذشته را با تمام بدیها و ناملایمت هایش نباید خورد. لذا اگر به سال ۸۶ نگاه کنم و بگویم که کمتر فرودی برایم در آن بوده است شاید از همین نگاهم به...
-
یکصد و نود و هفت
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 01:27
رای گیری تمام شد. دوستانی که رای دادند خسته نباشند. نشان دادند که در دلشان به آینده فرزندانشان اندک علاقه ای وجود دارد. دوستانی که رای ندادند هم خوشحال باشند اتفاق خاصی قرار نیست رخ بدهد. امروز به دو حوزه رای در نقاط شمالی و مرکزی رو به شمال شهر رفتم. اکثریت که بدون شک در هر دو نقطه با اصولگرایان بود اما اوضاع اصلاح...
-
یکصد و نود و شش
چهارشنبه 22 اسفندماه سال 1386 21:34
دیگر حوصله ندارم که مانند دوره های پیشین بخواهم حنجره خودم را جر بدهم که آآآآآآآآی مردم بروید رای بدهید رای ندادن هیچ دردی را دوا نمی کند. هیچگاه تعداد شرکت کنندگان در انتخابات آنقدر کم نخواهد شد که با آن بتوان مشروعیت نظام را زیر سوال برد. دیگر حوصله ندارم دلیل و برهان بیاورم که نتیجه عدم شرکت انتخاب چنین رییس جمهوری...
-
یکصد و نود و پنج
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 00:37
برای تهیه مطالب درسهایی که می باید ارایه نمایم مجبورم که شبها را بیدار بنشینم و علیرغم داشتن تنی مشتاق به لمس رختخواب با اسلایدهایم سر و کله بزنم. مدتها است که چنین شب زنده داری های اجباری را فراموش کرده بودم. اما خسته ام خسته ام هایم را باور نکنید از خوشحالی خرکیفم !!! **** تعداد بازدید کنندگان: ۱۱۱۱۱ عدد جالبی است...
-
یکصد و نود و چهار
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 13:04
این روزها آنقدر کار روی سرم ریخته است که حتی فرصت خوابیدن هم ندارم. من نمی دانم این همه کار از کجا پیدا شده اند. نتیجه این همه کار هم دو تغییر مهم در زندگی ام شده است. یکی دو باره چایی خور شده ام و دیگری آنکه از سپیده و لیلا فروهر خوشم آمده است !!! چایی که تقصیر یکی از دوستان است اما دومی را نمی دانم که از کجا آمده...
-
یکصد و نود و سه
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 22:54
بازگشت به دانشگاه، رویایی که با کمک دوستی واقعیت یافت.
-
یکصد و نود و دو
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 23:29
صمیمیت و دوستی حس خوبی دارد که آنهایی آن را می چشند که صمیمی هستند و یکدل
-
post no. 191
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 05:29
This is a post from airport, i want to post it to show the benefits of E90 Nokia mobile.
-
یکصد و نود
جمعه 26 بهمنماه سال 1386 21:01
سازندگان سریال ۲۴ همین ۴ روز پیش رسما اعلام کردند که تولید و پخش فصل ۷ این سریال حداقل ۱ سال به تعویق می افتد. ای مرده شور اعتصاب و اعتصاب کردن را ببرم.
-
یکصد و هشتاد و نه
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1386 00:47
گاهی حس خوشی از زیر پوستت مثل عرق ناشی از گرما قطره قطره بیرون میاد اون موقع که می بینی انسانی ناهارشو داره با خیال راحت می خوره چون دغدغه ذهنی شاید یک سال گذشتشو حل شده می بینه و تو واسطه ای بودی برای حل این مشکل
-
یکصد و هشتاد و هشت
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1386 18:26
... و بالاخره سی سومین سال زندگی هم تمام شد، با همه پستی ها و بلندی ها، فرازها و نشیبها ، شادیها و غمها، دوستی ها و کدورت ها و .... باور کنید که زندگی سخت به کامم است. خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا متشکرم.
-
یکصد و هشتاد و هفت
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 10:38
قسمتی از برنامه دیشب «آپرا» (من خنگ نمی دانم چطور این ادیتور بلاگ اسکای را انگلیسی کنم) در ارتباط با خانمی به نام دبی (با کسره دال) بود که گویا از ده سال پیش تاکنون بیش از ۵۷۰ بچه را از سقط شدن و یا بی خانمانی نجات داده و تحت نظر خانواده هایی قرار داده که داوطلب نگهداری کودکان به علت عدم توانایی در بچه دار شدن هستند....
-
یکصد و هشتاد و شش
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 10:47
قبل از هر چیز از دو دوست خوب خود، فلچر و هما تشکر می کنم که با نظراتی که در وبلاگ دوستشان گذاشتند هم من را خوشحال کردند و هم به وبلاگم معنا دادند. همچنین تشکر ویژه ای دارم از فلچر به خاطر معرفی تحلیل به من و پشتیبانی ها و تشویقهایی که همواره مشوق و محرکم بوده است در مطالعه، تفکر و بررسی بیشتر تحلیل رفتار متقابل. که...
-
یکصد و هشتاد و پنج
شنبه 13 بهمنماه سال 1386 02:26
در طول این سالها وبلاگ نویسی، همواره وبلاگ را مکانی برای نوشتن هر آنچه که می اندیشم، احساس می کنم و دوست دارم که بیان کنم می دیدم و تفاوتش را با دفتر خاطرات فضایی می دانستم و می دانم که آن اندیشه و احساس با دیگرانی شناخته و ناشناخته به مشارکت گذاشته می شود، مشارکتی که گاهی به گشایش افقهای جدیدی در خود و خوانندگان...
-
یکصد و هشتاد و چهار
جمعه 12 بهمنماه سال 1386 02:43
..... بیا تا برویم ، وبلاگی که نیمه شب پیدا کرده ام و به نظر من فوق العاده است. سمیرا منفرد واقعا با حوصله می نویسد.